بسمه تعالی
تأمل کوتاه فقهی در پول طلا
سید محمدحسین متولی امامی
اخیراً برخی از بزرگان حوزوی در میانه مباحث درسیشان اعلام کردهاند که اسلام پول خاصی ندارد و نمیتوان گفت که طلا پول اسلام است. این سخن ریشه در این نگرش دارد که تصور میشود اصول و خطوط کلی دینداری را شارع مقدس مشخص کرده و شیوه اجرای احکام و بقیه اموری که حکم الزامی در آن وجود ندارد، (ما لانص فیه) به دست کارشناسان سپرده شده است. این نگرش حداقلی به فقه، امروزه در حوزههای علمیه رواج دارد و از اینروی، فقیهان ما را نص بسند کرده و عقل دینی را از کار انداخته است.
به نظر میرسد که این نگاه هیچگونه ظرفیتی برای تمدنسازی فقهی باقی نمیگذارد. سرّ اینکه امروزه حوزههای علمیه توان تولید نرمافزار اداره جامعه را ندارند و به لحاظ علمی از نیازهای حکومت اسلامی فاصله دارند در همین است. معضل اصلی ما این است که بخش مدیریت جامعه را به دست کارشناسان سپردهایم و همگی میدانیم که نظام کارشناسی امروز (دانشگاه) سکولار است و جهتگیری متفاوتی دارد. نظام کارشناسی سکولار، خنثی نیست و مانع از تحقق اهداف دینی خواهد شد؛ همچنانکه در وضعیت نظام پولی و بانکی به خوبی قابل مشاهده است.
ما معتقدیم که عقل فقهی تمدنساز (نه عقل فلسفی)، عقل مربای دین است. یعنی عقلی که تحت تربیت دینی قرار گرفته و سعی دارد در مسیر فهم تعالیم دینی و دنبالکردن دلالتهای آن در جامعه با نگاه به مقاصد و اهداف شارع حرکت کند. حال اگر عقل مربای دین، با نظر به متون دینی دریافت که :
اولا؛ سیره انبیای الهی و اهل بیت(ع)، اعتماد به پول طلا و نقره بوده
ثانیا؛ تنها راه تحقق اهداف دین در جامعه و تنها راه اجرای احکام دینی، نظام پولی ثابت است
ثالثا؛ با ویژگیهای خلقتی طلا، تنها فلز قابل اعتماد برای نظام پولی جامعه دینی طلاست
آیا نمیتوان گفت که نظام پولی مبتنی بر طلا، هماهنگ با خلقت و شریعت است و مورد قبول اسلام نیز میباشد؟
وقتی این نظام پولی، در شرایط کنونی تنها راهی است که امکان تحقق اهداف و احکام معیشتی اسلامی را فراهم میکند، نمیتواند دینی باشد و به دین اسلام منتسب شود؟
آقایانی که مخالفاند، جایگاه عقل برنامهریز فقهی را کجای فقه قرار میدهند؟
آیا اساساً فقه را در جایگاه برنامهنویسی و اداره جامعه میبینند یا خیر؟
مرحوم امام خمینی(ره) میفرمودند که امر به معروف و نهی از منکر واجب است و ایجاد امکانهای تحقق معروف و جلوگیری از منکر در جامعه نیز عقلاً لازم و واجب است. در حقیقت فقیه جامعه اسلامی، با عقل خود باید برای تحقق معروف و ایجاد مانع برای منکرات، زمینهسازی کند تا آرزوی شارع در جامعه محقق شود. حال پرسش این است که آیا فعالیت عقلی در فقه جایگاهی ندارد؟ و آیا نمیتواند منتسب به دین باشد؟ درست است که عقل برنامهریز فقهی، در هر زمانهای ممکن است دارای نتایج متفاوت باشد، اما نکته مهم آن است این عقل، تحت تربیت و چتر دین فعالیت میکند و از سوی دیگر، زمینهسازی تحقق اهداف شارع است.
هرچند در متون دینی، امر مستقیمی به پول طلا نداریم، اما پول طلا از سویی در منابع دینی حضور پررنگی دارد و در متون فقهی شیعه و سنی، احکام اقتصادی بر محور نقدین بحث شده است. از سوی دیگر، اجرای احکام دینی فقط با پول ثابت ممکن است. (مثلا قرض، خمس، دیه و… با پول ثابت معنادار میشوند و پرهیز از شکاف طبقاتی و ویژهخواری، تنها با پول ثابت ممکن است)
از سوی سوم طلا، ویژگیهای خلقتی خاصی دارد که فلزات دیگر چنین ویژگیهایی را ندارند تا به عنوان پول جامعه اسلامی انتخاب شوند. (از جمله اکسیدناپذیری، قابلیت بینظیر چکشخوری، امکان تقسیمپذیری بالا، قبول ارزش بالا در حجم کم، بینالمللیبودن، یافتهشدن آن بهصورت قطعهای و رگهای در طبیعت، مقاومت در برابر شرایط و ترکیبناپذیری و فصلینبودن و…).
همه این عوامل موجب میشود که بتوان نظام پولی مبتنی بر طلا را نظام پولی مورد قبول اسلام دانست و نظام پولی مبتنی بر پول اعتباری و خلق پول را غیردینی و ضداسلامی دانست.