بسمه تعالی
نظریه مقاومت چیست؟ چرا به ظهور تمدن نوین اسلامی امیداوریم؟
سید محمدحسین متولی امامی
دیدگاههایی که معقتدند تمدنها ذات و جوهر دارند، ناچار میپذیرند که هر تمدنی دارای غیریت است. جوهر و ذات، غیریتسازند و مرزهای خود و دیگری را برجسته میکنند. بنابراین غیریت، بخشی از هویت سلبی یک تمدن است. تئوری و نظریه مقاومت که در بیانات آیتالله خامنهای به مناسبت سیزدهم آبان ۱۳۹۷ مطرح شد، نشان از اعتقاد ایشان به جوهر و ذاتداشتن تمدنهاست. شاید بتوان گفت که ایده اصلی انقلاب اسلامی و جهتگیری کلان تمدنسازی دینی، مقاومت اسلامی است. مقاومت غیر از انفعال است. مقاومت حتی غیر از دفاع صرف است. مقاومت در دلاش تهاجم و عمل وجود دارد و امکانهای اجتماعی و تاریخی را زیاد میکند. مقاومت تنها برای حفظ و بقای خود نیست، بلکه علاوه بر حفظ خود، به دنبال اثرگذاری و تصرف است. ایده مقاومت، امری فراتر از ملیتها، قومیتها و گرایشهای مذهبی است و میتواند تمامی انسانهای آزادیخواه را با خود همراه کند. مقاومت ایده نوینی است که از تاریخ مبارزه عالمان شیعه زاده شد و در انقلاب اسلامی به بلوغ رسید و امروزه در سطح منطقه و جهان اسلام گسترش یافته است؛ از اینروی در شعارهای انقلاب اسلامی، مبارزه پابرهنگان و مظلومان در برابر مستکبران و زورگویان مطرح شد. البته ایده مقاومت همواره با با خوف و رجا همراه است؛ چراکه از سویی به دنبال آرمانهای بلند حرکت میکند و از سوی دیگر، خطرات و موانع زیادی پیش روی خود میبیند. ایده مقاومت در عین آرمانگرایی، واقعبین است و سعی دارد متواضعانه، متناسب با شرایط و امکانهای تاریخیاش به صحنه عینیت و واقعیت نظر کند.
نکته دیگری که در ایده مقاومت باید دیده شود، تعیین موضعگیری صحیح در برابر تغییر موقعیت دشمن و تمدن رقیب است. اگر این موضعگیریها صحیح و بهجا باشد، تهدیدها تبدیل به فرصت میشوند و زمینههای جدیدی برای بسط تمدن بومی ایجاد میکنند. در واقع الگوی مقاومت موجب میشود که در هر حوزهای که مردم، روحیه مقاومت پیدا میکنند، از سویی بخشهای متناظر با آن حوزه مقاومت رشد و تعالی پیدا میکند و از سوی دیگر، تجربیات بومی ارزشمندی برای بسط آن در کشورهای دیگر منطقه بهدست آید که امکان صدور آن فراهم آید. در واقع ایده مقاومت، متناسب با شرایط، شکلهای مختلفی به خود میگیرد و زمینه ساز گامهای بعدی میشود.
در تاریخ معاصر ایده مقاومت به خوبی قابل رصد است. وقتی محمدرضاشاه پهلوی، برای مبارزه با مارکسیسم، دست روحانیت شیعه را باز گذاشت و حتی پای شهید مطهری را به تلویزیون باز کرد تا از شر گروههای چپ خلاص شود، روحانیت انقلابی و مبارز، از فرصت بهدست آمده بیشترین استفاده را کردند و ناگهان ایده اسلام سیاسی را در شرایطی که محمدرضا شاه فکرش را نمیکرد، بهصورت گسترده تبلیغ کردند. وقتی شاه فهمید که شرایط بار دیگر از کنترلاش خارج شده، دست به تبعید، زندان و شکنجه عالمان دینی زد تا موج جدید مخالفت با شاهنشاهی را که اینبار از دل اسلامگرایان بیرون آمده بود، کنترل کند. اتفاقاً در این شرایط جدید هم علمای مبارز، بهترین استفاده را کردند. از آنجاکه افراد تبعیدشده دارای مقبولیت بسیاری بودند، با مردم محل تبعید، ارتباط گرفته و در نتیجه اندیشههای انقلابی را گسترش میدادند. برای نمونه آیتالله خامنهای به ایرانشهر، آیتالله مکارم به مهاباد، سید عبدالله هاشمی به سمنان، آیتالله منتظری به نجفآباد، طبس و مسجد سلیمان، آیتالله خزعلی به زابل، آیتالله مروارید به زابل، محمدعلی قاضی طباطبایی به کرمان، آیتالله گرامی به گنبد کاووس و آیتالله یزدی به بندر لنگه تبعید شدند. در این شرایط، عالمان دینی اجباراً به مناطقی پاگذاشتند که تاکنون عالمانی در این تراز علمی وارد نشده بودند. علما باز هم بهترین استفاده را از اعزام مبلغ شاهنشاهی!! انجام دادند و مردم را بر علیه طاغوت حرکت دادند.
با ظهور انقلاب اسلامی، ترورها و بمبگذاریهای متعدد منافقین، گروههای چپ و جدایی طلبها آغاز شد. این اتفاقات موجب شد که مقاومت و تلاش نیروهای انقلابی، تجربه امنیتی ماندگاری را برای جمهوری اسلامی به یادگار بگذارد که امروزه ثمره آنرا همگان حس میکنند. با شروع جنگ هشتساله صدام علیه ایران، تجربههای نظامی ایرانیان نیز با الگوی مقاومت افزایش یافت، تا جایی که امروزه صنعت نظامی و موشکی ایران مورد توجه جدی کشورهای قدرتمند قرار گرفته است. دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، دورانی بود که حمله نرمافزاری و تئوریک به جمهوری اسلامی آغاز شد که الگوی مقاومت نیروهای انقلابی، موجب ظهور نیروهای فکری، مؤسسات علمی و کتابهای ارزشمندی در نقد و مقابله با تفکرات روشنفکران غربزده شد. همه این تجربیات، موجب شد که در سالهای آغازین دهه نود، ایران به رتبههای بالایی از تراز علمی، صنعتی، نظامی و امنیتی دست پیدا کند.
در سالها اخیر، با تشکیل داعش و ساماندهی گروههای سلفی توسط دولتهای غربی، ایجاد خاورمیانه جدید و تجزیه کشورهای اسلامی هدف بود، اما جمهوری اسلامی وارد فاز جدیدی از مقاومت شد که ثمره آن، امروز قدرت بینظیر و نفوذ منطقهای ایران از شاخ افریقا تا شرق دور شده است. امروزه نیز، با بازگشت تحریمهای اقتصادی توسط امریکا، زمینه جدیدی برای مقاومت ایجاد شده که این مقاومت، نویدگر ظهور قدرت اقتصادی و شکوفایی آموزههایی اسلامی در عرصه نظام اقتصادی ایران بلکه جهان اسلام است. ما این اتفاق را به فایل نیک میگیریم و انشالله همچون دورههای تاریخی گذشته، قطعه دیگری از پازل تمدن نوین اسلامی را ایجاد خواهیم کرد. البته دو شرط اساسی برای تکمیل این پازل وجود دارد. تکیه به آموزههای اسلامی و صبر تمدنی.
تمدنهایی که در تاریخ حیات بشریت محقق شده، دارای ریشههای عمیق تاریخی بوده و لحظهای بهوجود نیامدهاند. تمدنها حداقل عمری بالغ بر دویست سال دارند و طی چند دهه و در زمانهای کوتاه امکان تحقق پیدا نمیکنند. ابن خلدون در کتاب «مقدمه»، ظهور و افول یک تمدن را بالغ بر زندگی چند نسل انسانی میداند و برای تمدنها دورههای بدوی، ظهور و شکوفایی و در نهایت افول را ترسیم میکند. شکی نیست که ظهور هر تمدنی مبتنی بر یک ایده کلان فلسفی اتفاق میافتد و در پی آن، جنگها، اختلافات قومی، مذهبی و بینالمللی ایجاد میشود. دستگاه سیاسی جدیدی رخ میدهد که باید برای آینده خود، بر اساس جهانبینی جدیدی که ارائه کرده است، برنامهسازی و تصمیمگیری کند. آنچه لازم به توجه است اینکه همه تمدنها از معبر مشکلات، فقر، آشوبها و تنشهای اجتماعی گذشتهاند و هیچ تمدنی بهصورت بستهبندی شده و آماده از جای دیگری وارد نشده است. هر قومی که به شکوفایی تمدنی رسیده، در حد مرگ تلاش کرده است و اخلاق راحتطلبی و عافیتخواهی و آمادهخوری را از خود دور کرده است
با مطالعه تاریخ اروپا، مشخص میشود که تمدن امروزین غرب، از سویی با تحولاتی آغاز نمود که در هنر قرن پانزدهم و شانزدهم و فلسفه دکارتی نمایان شد و از سوی دیگر، بهراحتی و سریع بهدست نیامد. چه خون دلها و چه قتلها و کشتارها و محرومیتهایی در اروپا و امریکا ایجاد شده تا تمدن امروزین بناشده است. یک مثال بسیار کوچک، تلاشهایی است که اروپاییان متحمل شدند تا بفهمند زمین صاف است یا گرد!! چه بسیار افرادی که سوار کشتی میشدند و دل به اقیانوس اطلس میزدند تا گردبودن یا صافبودن زمین را آزمایش کنند. آنها با خود میگفتند که اگر زمین گرد باشد، سر جای خود برمیگردیم و اگر صاف باشد، میخواهیم تا انتهای آن برویم و آنرا کشف کنیم!. بسیاری از این افراد، در طوفانهای بزرگ اقیانوس اطلس غرق شدند و جان خود را از دست دادند تا اینکه کریستف کلمپ در سال ۱۴۹۳ میلادی با سه کشتی وارد این اقیانوس شد و به جای آنکه به قاره آسیا برسد، بهصورت اتفاقی قاره امریکای کنونی را کشف کرد و میلیونها سرخپوست را قتل عام کردند و…
هر تمدنی به آرامی و با صبر تمدنی، در دل مشکلات و اتفاقات تاریخی، راههای پیش رویش را باز نموده و طی قرنهای متمادی خود را شکوفا کرده است. تمدن صفویه به اعتراف بسیاری از مستشرقین مانند راجر سیوری، معلول دویست سال تلاش ایدئولوژیک علمای شیعه قبل از صفویه است. مشکلاتی که امروزه دامنگیر معیشت و زندگی ایرانیان است، برای یک حرکت تمدنساز و شکوفایی یک جامعه، امری طبیعی و غیرقابل گریز است. اگر به انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ رجوع کنیم، میبینیم که به فاصله ده سال پس از انقلاب، ناپلئون حاکم میشود و تمامی اروپا و نیمی از جهان را به خاک و خون میکشد. از ایندوران تا پایان جنگ جهانی دوم که حدود دویست سال به طول انجامید، قتل عام و نسلکشی عجیبی در جهان رواج یافت که فقط در جنگ جهانی دوم، آماری مبنی بر کشته شدن هشتاد میلیون انسان گزارش شده است!!
تا پیش از انقلاب صنعتی، بیش از ۷۰ درصد از ساکنان کشورهای اروپایی و آمریکا در فقر کامل زندگی میکردند و توان تامین معاش خود را نداشتند. در این سالها، شمار زیادی از مردم دچار سوءتغذیه شدید بودند و مشاغل کاذب و غیرتولیدی، شغل اصلی ۵۰ درصد از ساکنان این کشورها بود. با ظهور انقلاب صنعتی، پدیدهای با عنوان کودکان و زنان کار رخ داد و چه بسیار افرادی که در مشاغل و کارهای سنگین جان خود را از دست دادند و یا دچار نقص عضو شدند. تحول از نظام افزارمندی به تولید کارخانهای، افزایش ساعات کار را به همراه داشت. بطوری که در شهرهای قرن نوزدهم، بین ۱۲ تا ۱۴ ساعت کار معمول بود! چه زحمتهایی که مردم اروپا برای رسیدن به رشد صنعتی کشیدند و چه میزان انسانهایی که در این راه کشته شدند. حتی بعد از انقلاب صنعتی، مشکلات نوی ظهور کرد. برای نمونه، با انقلاب صنعتی، شهرنشینی گسترش عجیبی یافت و هجوم از روستاها به شهرها، به یک بحران اجتماعی تبدیل شد.
شهر قرن نوزدهم در واقع همانند یک زاغه بزرگ بود. تفکیک محلهها از هم هنوز پدید نیامده بود. مهاجرین شهری، اتاقهایی در خانهها اجاره میکردند و بطور متوسط در هر اتاق، بین ۳ تا ۸ نفر در سنین مختلف زندگی میکردند و اتاقها، فاقد نور و هوای کافی بودند. شهرداری هنوز به شکل امروزی وجود نداشت. زباله در خیابانها انباشته میشد و تنها وسیله جمعآوری آن، خوکها بودند! تجمع کثافات، بیماریهای واگیردار مانند تیفوس، سل، آبله، سیاه سرفه، بیماریهای ناشی از کمبود آفتاب را شیوع میداد. از طرف دیگر آلودگی هوا به علت گازهای سمی که کارخانهها تولید میکردند، باعث ظهور بیماری سرطان و بیماریهای کشنده دیگر میگردید. در طول قرن نوزدهم شهرنشینان عمری کوتاهتر از روستائیان داشتند و شهرها جمعیت خود را از طریق مهاجرت حفظ میکردند. نتیجه آنکه عناصر اصلی مجموعه شهری جدید، کارخانه و راه آهن است و خود شهر، به یک زاغه بزرگ مبدل شد. کارخانه هسته اصلی شهر را تشکیل میداد و همه ابعاد شهر تحت الشعاع آن قرار داشت. اولین کارخانهها در بهترین مکان شهری نزدیک منابع آب ساخته شده بودند، زیرا به منابع آب فراوان برای ذخیره بخار و خنک کردن سطوح داغ ماشین آلات احتیاج داشتند. در عین حال ارزانترین راه تخلیه مواد اضافی به رودخانه بود. در این دوره هیچ نوع مدیریت شهری یا قانون برای منع استقرار کارخانهها در محلات مسکونی و جلوگیری از آلوده کردن محیط زیست وجود نداشت.
بحران دیگر اروپاییان، کمبود آب بود. در سال ۱۸۰۹ وقتی جمعیت لندن یک میلیون نفر بود، فقط آب در زیرزمین خانهها وجود داشت. بعضی از محلات فقط سه روز از هفته آب داشتند. در حالی که لولههای آهنی برای جریان آب در سال ۱۷۴۶ ساخته شدند، اما تا ۱۸۱۷ در لندن مورد استفاده نبودند. در آخر این قرن، لوله کشی آب، دستشویی، نورگازی، چراغ گاز، حمام و سیستم دخیره آب برای تمام شهر و سیستم فاظلاب پدید میآید اما در شهر صنعتی جدید، اساسیترین خدمات شهری دیده نمیشد. اعترضات گسترده اجتماعی از جمله جنبشهای اجتماعی ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ در اروپا، جنبشهای دانشجویی ـ کارگری ۱۹۶۸ و جنبشهای فمنیستی، بخشی از نارضایتی مردم در اروپای قرن نوزدهم و بیستم را نشان میدهد. بنابراین، اروپای قرن نوزدهم، تا صد و پنجاه سال پس از انقلاب فرانسه، زندگی سخت و دشواری را سپری کرد تا به تدریج، زندگی نسبتاً بهتر میشد. اما با پایان قرن نوزدهم، دقیقاً هنگامی که به تدریج شرایط زندگی شهری بهتر میشد، دو جنگ خانمانسوز جهانی رخ داد که ذکر آن گذشت. بعد از جنگهای جهانی بود که سازمان ملل، قوانین بیالمللی و دادگاههای جهانی ظهور کرد و تدریجاً امریکا رو به شکوفایی بیشتری گذاشت. در این تمدن، حق نود و نه درصد به حلقوم یکدرصد ریخته شد و امریکا در قله جهان مدرن قرار گرفت.
امروزه هم جامعه ایرانی و جهان اسلام، نمیتواند تخت عافیتطلبی و راحتخوری را بنا کند و ادعای عزت و استقلال و تمدنسازی هم نماید. مشکلات کنونی ایران، برای کسی که از تاریخ جهان آگاهی داشته باشد، امری کاملاً طبیعی است. هرچند فساد و خودباختگی برخی مسئولین دولتی، شکاف طبقاتی، نظام کهنه آموزش و پرورش، نظام پوسیده بانکداری در ایران و عملکرد فرسایشی دستگاه قضایی، موجب بحرانهای مهمی در زندگی مردم شده و باید اصلاح شود، اما با نگاهی از دور، وقایعی از این دست، کم و بیش در همه تمدنها رخ داده و امری طبیعی است. اصلاً تمدنسازی نمیتواند فارغ از این معضلات شکل بگیرد. هر تمدنی که توان اصلاح و پاسخگویی به معضلات اجتماعی را داشته باشد، شکوفا شده و کارآمدی خود را به اثبات میرساند. اینکه تصور شود که مشکلات کنونی اقتصادی، سیاسی، قضائی و فرهنگی، مانع از رشد و شکوفایی ایران است، ناشی از درک خام و ناشیانه از پدیدههای اجتماعی میباشد.
هنگامی که مردم ایران، رنجهای مبارزه با استبداد داخلی و مقاومت در برابر استعمار بیرحم غربیان را تحمل میکردند، کسی فکر نمیکرد انقلابی اسلامی با حمایت ۹۸ درصدی مردم ایران، به رهبری یک عالم شیعی شکل بگیرد. انقلابی که به تعبیر میشل فوکو، روح یک جهان بیروح شد. امروزه نیز ظرفیتهای بزرگی در چهاردهه گذشته پس از انقلاب به دست آمده که نیازمند تحلیل دقیق جامعهشناختی است. کارشناسانی که در بیبی سی، صدای امریکا، منوتو و ایران اینترنشنال ، آروغهای خبری میزنند و با هیاهوی ناامیدی، تلاش میکنند دل مردم ایران را خالی کنند، خودشان خوب میدانند که تاریخ اروپا هم سرشار از مشکلات و فقرها و مصیبتها بوده است و امروز اروپا و امریکا (با همه معضلات بزرگی که دارند)، معلول زحمات فراوانی است که جامعه غربی در راه اهداف خود کشیده است.