بسمه تعالی
بیشخصیتی جامعه ایرانی برای اداره اعتراضات اجتماعی
سید محمدحسین متولی امامی
شکی نیست که موج اعتراضاتی که از دیماه ۹۶ آغاز گردید، امری بیسابقه در تاریخ معاصر ایران است. اغتشاشهایی که در مردادماه ۹۷ هم شروع شده، همجنس همان اعتراضات دیماه میباشد و بیتردید ادامهدار خواهد بود. برای مواجهه صحیح با این اتفاقات، لازم است به ماهیتپژوهی این پدیده اجتماعی بپردازیم تا بتوان راهبرد متناسب طراحی و اجرا کرد. هرچند مشکلات اقتصادی و معیشتی، مردم را به ستوه آورده، اما سادهانگارانه است که این شورشها را صرفاً ناشی از گرسنگی تلقی نماییم. برای شناخت و تحلیل این پدیده اجتماعی نوین، موارد زیر قابل توجه است.
۱٫ کسی شک ندارد که این اتفاقات و اغتشاشها، زمینی است که بیرون از گفتمان انقلاب اسلامی و حتی بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی سازماندهی میشود. هرچند این اعتراضات، رهبری واحدی ندارد، اما سازماندهی منظم و چابکی دارد و بهخصوص سازمان منافقین (مجاهدین خلق) عهدهدار آن شده است. در جلسه ماه گذشته سازمان مجاهدین خلق که جان بولتون در آن حضور یافت و عربستان نقش فعالی بازی میکرد، سرنخهای لیدری اعتراضات مشخص شد. عده زیادی از دستگیر شدگان در روزهای اخیر، از اعضای این سازمان بودهاند. بنابراین، زمین بازی را دیگران ترسیم کردهاند و ورود نیروهای انقلابی و حتی اصلاحطلبان در این ماجرا باید با دقت باشد. برای همین است که اصلاحطلبها نیز که خود روزی نقشی مشابه را بازی کردهاند، امروزه این شورشها را تأیید نمیکنند. از امام جمعه پردیسان قم تعجب میکنم که چگونه روز جمعه ۱۲ مرداد، نیروهای انقلابی را نیز دعوت کرده تا در این راهپیماییها شرکت کنند و با معترضین همراه شوند!
۲٫ بزرگترین مشکل این شورشها، کور بودن آن است که این کوربودن، ناشی از کوربودن سیاستهای دولت روحانی است. تأکید میکنم که فتنه ۸۸ ، بسیار شفافتر از این اغتشاشها بود؛ چراکه رهبری مشخص، دارای برنامه و هدفگذاری بود و گفتمان مشخصی را دنبال میکرد. جریان مقابل که طیف انقلابیون و احمدی نژاد بود نیز گفتمان مشخصی داشت. اما چرا امروزه این شورشها کور است؟
۳٫ دولت روحانی که خود را به عنوان دولت اعتدال معرفی کرد، در حقیقت دولت روحانی ، بیگفتمان و بیسیاست است. روحانی اساساً دکترین مشخص سیاسی و اقتصادی ندارد. این مسألهای است که حتی شبکههای بیبی سی و صدای امریکا هم بارها به آن اشاره کردهاند. دولت روحانی قصد داشت تا از اصلاحطلبی و اصولگرایی عبور کند و همه داشتههایش را در ارتباط با امریکا قمار کند، شاید که در این قمار، برنده شود و کشور را هرچند سریعتر به توسعه برساند. تفکر مبتذلی که در آروغهای فکری سریعالقلم و ترکان خود را به خوبی نشان داده است. وقتی دولت روحانی گفتمان مشخصی را دنبال نمیکند، اعتراضهای اجتماعی نیز کور شکل میگیرد. در دورههای قبل ریاست جمهوری، هیچگاه به این اندازه بیفکری و سردرگمی در حاکمیت دیده نمیشد. خاتمی اهداف و گفتمان خاصی را دنبال میکرد و احمدی نژاد هم دارای گفتمان انقلاب و آرمانهای آن بود.
۳٫ مشکل اصلی جامعه امروز ایران، بیشخصیتی است. روزی بود که آیتالله مصباح، پرچمدار نیروهای انقلابی بود و خاتمی و یاراناش نیز پرچمدار لیبرالیسم. جریانهای سیاسی در کشور، دارای گفتمان مشخصی بودند و همگی ذیل این دستهبندیهای فکری معنادارای و هویتبخشی مشخصی داشتند؛ اما دولت روحانی، اصلاً معنا و هویتی را به جامعه تزریق نمیکند و اساساً هویت خویش را در بیهویتی و بینقشی در برابر غرب ترسیم کرده است. همین اتفاق باعث شده که جنبشهای مدنی، کور و بیهویت و بیمعنا باشد و خطر آن این است که ظرفیت سوریهشدن را زیاد میکند. چراکه در شورشهای مدنی کور، فقط اغتشاش رخ میدهد و طرح ایجابی و راه حل مشخصی دنبال نمیشود. از اینروست که باید به جوانان معترض گفت که اگر جمهوری اسلامی هم سقوط کند، دولت کارآمد و مشکلگشایی سرکار نخواهد آمد و این درگیریهای کور، راه به جایی نخواهد برد. اگر یک جنبش مدنی، دارای رهبری واحد و گفتمان مشخص باشد، میتواند نتیجههای خود را دنبال کند و مداوم خود را با آرمانهایش سنجش کند. انقلابی که امام خمینی(ره) رقم زده اینگونه بود. جنبش کور برای همه خطرناک است.
۴٫ بعد از فتنه ۸۸ و بهحاشیه رفتن خاتمی و موسوی، اصلاحات، رهبران خود را حاشیهنشین میبیند و جریان انقلابی هم با کهولت سنی آیتالله مصباح و از دنیارفتن مرحوم مهدوی کنی، رهبر اجتماعی مشخصی ندارد. (مقام معظم رهبری، امام جامعه است و نیروهای انقلابی، یک رهبر فکری کوچکتر نیاز دارند که حرکتهای اجتماعی آنها را راهبری کند) البته باید گفت که انقلاب، به میزانی ارتقا یافته که گفتمان آیتالله مصباح هرچند لازم است اما دیگر کافی نیست و امروزه نیازمند شخصیتی برای تولید گفتمان تمدنساز هستیم. بیشخصیتی، درد امروز انقلاب است. آیا فکر میکنید شخصیتی مثل رئیسی میتوانست جای آیتالله مصباح بنشیند؟ و یا نقشی مثل آیتالله خامنهای را در هنگامه ریاست جمهوری بازی کند؟
۵٫ در جلسهای که در دفتر محمد خاتمی بعد از فتنه ۸۸ برپا بود، به اصرار یکی از اطرافیان، بدون لباس روحانیت حاضر شدم. جمعی که با عنوان رزمندگان اصلاحطلب خود را معرفی میکردند، از محمد خاتمی در اینباره سؤال کردند. وی جواب داد: « من ترک و لر نیستم که کشور را به هم بریزم. (اشاره به موسوی و کروبی) من معتقدم باید ذیل گفتمان نظام اسلامی و با اعتقاد به ولایت فقیه فعالیت سیاسی کنم». هرچند عدهای در همان جلسه اعتراض کردند، اما این کلمات نشان میداد که خاتمی با موسوی همراهی ندارد و حداقل در فتنه ۸۸ با او موافق نیست. اخیراً از کانالی شنیدم که بارها خدمت مقام معظم رهبری رفته و درخواست کرده که اجازه ورود و رهبری دوباره جریان اصلاحات را پیدا کند، اما آقا فرمودهاند: « اگر همین موضعی که نسبت به آقای موسوی دارید را علناً اعلام نمایید، مجاز به فعالیت سیاسی میباشید». به نظر میرسد که ورود مجدد خاتمی برای رهبری و هدایت اصلاحات، این شورشهای مدنی را معنادار و کنترل میکند؛ چراکه مخالفان انقلاب، او را به عنوان یک مخالف شناختهاند و برای بخشی از بدنه اجتماعی اغتشاشگران، جذابیت دارد. البته اگر کهولت سنی و شرایط جسمی او دیگر اجازه چنین ماجراجویی را به او بدهد.
۶٫نکته آخر اینکه روحانیت باید نقش تاریخی خود را در این زمانه بازی کند. یعنی به مردم بفهماند که من توجیهگر حکومت نیستم و حقمدارانه عمل میکنم. اما باید توجه کند که این زمینی که چیده شده، مدیریتاش با روحانیت نبوده و مثل این چند دهه اخیر، همیشه روحانیت از ماجرای جامعه عقب مانده است. نباید در این شرایط، به اعتراضات کور دامن زد و باید روحانیون، طرحی مشخص، هدفگذاری شده و کارآمد برای بحرانی کنونی دنبال کنند. اگر قرار است طلبهها و عالمان دینی، دست به اعتراض بزنند، اولاً نباید به هدف تصفیه حساب با دولت روحانی باشد و باید منافع ملی را در نظر بگیرند و ثانیاً لازم است شعار و گفتمان جدیدی را فریاد بزنند تا کوربودن شورشهای امروزی را از بین ببرد. اما مشکل، بیشخصیتی جامعه ایرانی و بهخصوص جامعه حوزوی است؛ کسی که بتواند رهبری فکری جریان انقلابی را در جهت تمدنسازی اسلامی برعهده بگیرد، همان نقشی که استاد مصباح در دهه هفتاد بر دوش گرفت …