متولی امامی تشریح کرد؛
چهار وجه مخالفت با تمدن نوین اسلامی
وجوه مخالفت با تمدن نوین اسلامی در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین سید محمدحسین متولی امامی
در مصاحبه با سیده معصومه محمدی
اساتید و کارشناسان با دیدگاه های مختلفی با طرح و اندیشه تمدن نوین اسلامی مخالف هستند، برخی از این افراد حتی با تمدن اسلامی که نه تنها افتخار مسلمانان داعیه اندیشمندان و محققان مغرب زمین هم هست اعتراض دارند و این اصطلاح را بر نمی تابند. در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمدحسین متولی امامی، مدیر مسئول موسسه آموزشی ـ پژوهشی مطالعات تمدنی اسلام(متا) و نویسنده کتابهای «بحران تمدنی ایران معاصر» و «جستارهای نظری در باب تمدّن اسلامی» به دسته بندی و بررسی عقاید این افراد پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد.
*آقای دکتر! در نگاه کلی افرادی که مخالف تمدن نوین اسلامی هستند را می توان به چند دسته تقسیم کرد؟
به نظر میرسد چهار وجه مخالفت در بحث تمدنسازی نوینِ اسلامی وجود دارد که همگی در شرایط دویست سال اخیر جهان و ظهور دولتهای رفاه و ظهور سکولاریسم و لیبرال ـ دموکراسی در سراسر کره خاکی مطرح میشود.
ریشه اینگونه اظهار نظرها هم به وضعیت دنیای مدرن و نسبتی که هر یک از جریانهای دینی با دنیای جدید برقرار کردهاند، برمیگردد.
۱- عدهای از دینداران معتقدند: دین، کارکرد اخروی دارد و اساساً برای سعادت آخرت آمده است. این دیدگاه مربوط به روشنفکرانی است که از پایگاه سکولاریسم به جهان مینگرند و دین را متعلق به امور معنوی و غیرمادی تلقی میکنند. این گروه اساساً میگویند دین، کارکردِ دنیوی ندارد که بخواهد عزمِ تمدنسازی و سامانِ زندگی بشر داشته باشد.
شبیه این نگاه، در عبارات غزالی هم دیده میشود که شاید نشان دهنده این باشد که غزالی هم دین را دارای کارکرد اخروی میبیند و کارکرد دنیوی برای آن قائل نیست. این نگرش با زبان سکولار مطرح شده و اداره جامعه و تمدنسازی را به عقل عرفی و تصمیمگیریهای عقلایی میسپارد. این نگرش سابقۀ چندانی در بین عالمان دینی ندارد و حتی افرادی که از پایگاه فقاهت سخنان جریان روشنفکری را تکرار کردهاند (مثل مرحوم منتظری) نیز با این نگرش هیچ وقت دین را تحلیل نکردهاند. این مباحث از امثال "دکتر مهدی حائری یزدی و سروش و شبستری در ایران و امثال محمد آرگون و جابری" در جهان عرب شنیده شده است. این یک نگاه و رویکرد به دین است که میگوید دین کارکردِ دنیوی ندارد و کارکرد آن اخروی است، طبیعتاً وقتی ما میخواهیم از تمدنسازی سخن بگوییم، با این افراد امکان گفتوگو نداریم مگر از پایگاه مبانی کلامی. باید در آن سطح مسأله را حل کرد که آیا دین رسالتِ دنیوی دارد یا ندارد؟ جامعیت دارد؟ همهزمانی و همهمکانی هست یا خیر؟ اگر برای هدایت انسان آمده، آیا میشود که هدایت انسان بدون سرپرستی زندگی دنیایی او صورت پذیرد؟ آیا ائمه هدی(ع) سرپرستی زندگی اجتماعی را رها کردند و به کنج محراب و مسجد بسنده نمودند یا وارد مبارزه سیاسی و اثرگذاری اجتماعی برای هدایت انسان و جامعه شدند؟ اینها را باید در مبانی کلامی بحث کنیم.
۲- یک طیف دیگری هستند که معتقدند دین رسالت تمدنسازی ندارد، چون تمدن یعنی Civilization و شهرنشینی و عِمران دنیا برای بسطِ لذت و رفاه و توسعه ابزار و اینها در عالم دین و در توصیههای دینی و وحیانی وجود ندارد. به نظر میرسد حداقل بتوانیم از مرحوم شهید سید مرتضی آوینی و حاج عباس محسنی که مبلغ تفکر ایشان است و سعی نمودهاند که تداوم فکر او در دوره جدید باشند، مثال بزنیم. اینها این طوری نگاه میکنند که میگویند دین به دنبال توسعه ابزار و رفاه و لذت و شهرنشینی نیست و قرار نیست هر مسیری غرب پیش رفته است، ما هم طی کنیم. آوینی به دنبال توجهدادن به این نکته است که دنیای غرب، مسیری را طی نموده که مسیر جامعه اسلامی نیست و حتی دیگر جوامع نیز نمیتوانند آنرا به راحتی طی کنند. ما به خوبی باید با این تفکر دیالوگ کنیم. اگر ما اراده جدیدی از مفهوم تمدن داشته باشیم یا حداقل تمدن را در معنای جدیدی بازخوانی و بازتعریف کنیم، می توان با آنها گفتوگو کرد.
۳- یک طیف سومی هم هستند که گرایشهای پستمدرن دارند و معتقدند عزمِ تمدنسازی، عزمِ ساختن و عزمِ تغییر در جهان همان رویکردهای مدرن و ارادهگراییهای مدرن است. آنچه در دنیای مدرن به خوبی مشاهده میشود، تصرف در انسان، طبیعت و جامعه از پایگاه ارادهگرایی و خودبنیادی است و عزم تغییر در همه چیز توسط انسان، ظهور اومانیسم و انسانمرکزی در همه امور است. با این توضیح معتقدند که اراده بر تمدنسازی در هر صورت، رویکردی ارادهگرایانه است و ارادهگرایی عین کفر و خودبنیادی و عین فرعونیت انسان است. چهره سلبریتی و رسانهای این دیدگاه، دکتر عبدالکریمی است که به گونهای تقدیرگرایانه با مقوله تاریخ برخورد میکنند. البته این، رویه فیلسوفانِ قارهای و تحت تأثیر اندیشههای پست مدرن است.
۴- من یک طیف چهارم هم میتوانم به مخالفان تمدنسازی اضافه کنم که آن هم طیفِ حدیثگرایانی است که با روایاتِ آخرالزمانی برخورد کردند و اساساً معتقدند تمدنسازی و عزمِ بر تمدنسازی، یک مقداری گُندهگویی است. متناسب با روایات آخرالزمان، ایندوران، دوران عسرت مؤمنین است و شیعه به زحمت میافتد، دین به اندازه تار مویی میرسد ولی پاره نمیشود، دینداری مانند نگه داشتن گلوله آتش در کف دست است، دینداران مانند گلههای گوسفندی هستند که هر کدام از گله جدا میشوند، طعمه گرگ میشوند. این روایات با تمدنسازی که معنای پیشرفت و توسعه و بسط مادیت دارد، هماهنگی ندارد و از اینروی، مؤمنین در آخرالزمان امکان تمدنسازی ندارند. این روایاتی که در آخرالزمان میبینید که کفر مسلط میشود همه به سختی میافتند، به تضرع و تشنگیِ امام زمان میافتند و همه ظهور ولی عصر را طلب میکنند، هیچ سنخیتی با تمدنسازی ندارد. این نگاه هم نگاهِ حدیثگرایانه است که این هم قابل بحث و گفتوگو است.
پس ما میتوانیم بگوییم این چهار رویکرد وجود دارد رویکرد سکولار، رویکردی که معتقد است از اساس در عالم دین، تمدنی وجود ندارد و عزم دین تمدنسازی نیست، رویکردی که پستمدرن است و نگاههای قارهای به تمدنسازی را دنبال میکند و این مباحث را ارادهگرایانه میداند و رویکر آخر هم رویکرد حدیثگرایانه است. به نظر میرسد که هر چهار رویکرد، از سوی کسانی مطرح میشود که دغدغه دینداری دارند و با زبان قرآن سخن میگویند. حتی آن طیف اول که سکولار نگاه میکنند نیز حداقل با زبانِ دینی و با زبانِ دین سخن گفتهاند.
*نقد شما به هر کدام از این رویکردها چیست، یعنی چه پاسخی به دلایل و دیدگاه های آنها اقامه می کنید؟
همان طور که گفتم با رویکرد اول که رویکرد سکولار است، باید در مباحث کلامی بحث کنیم. تقریباً بدون استثناء، تمام عالمان شیعی بر این باورند که دین غیر از کارکردِ اخروی، کارکرد دنیوی نیز دارد و برای هدایت و سرپرستی زندگی دنیا و آخرت آمده. ایندو زندگی از یکدیگر قابل تفکیک نیست و باید دین، برای زندگی دنیا نیز برنامه جامع داشته باشد، لکن این ساختن دنیا و این توجه به دنیا، با انگیزه هدایت و تکامل انسان است. بنابراین دین هر چند به آخرت میپردازد به دنیا هم به هدف آخرت، میپردازد یعنی میخواهد دنیا را گونهای سامان دهد که فرد بتواند در زندگی دنیویاش بهترین شرایط را برای بندگی داشته باشد. بنابراین در رویکرد اول، اولاً به لحاظ میدانی وقتی نگاه کنیم هیچ کدام از عالمان شیعه و حتی علمای اهل سنت، بر این باور نیستند که دین کاری با دنیا ندارد، یعنی رسالت دنیوی ندارد. فقط در عبارات غزالی چنین چیزی را میبینیم که البته به صراحت نیست. در بحثهای عقلیِ عالم اسلام هم هیچ کدام از متکلمین بر این باور نبودند که دین کارکرد دنیوی ندارد و همه بر این باورند که دین جامعیت دارد، همهمکانی و همهزمانی است. بنابراین، کسانی که میخواهند از پایگاه اصیلِ دینی سخن بگویند و تحلیل کنند، این دیدگاه را قبول نمیکنند. این سخنان ترجمه فلسفههای سکولار دنیای مدرن است و متأسفانه جریان روشنفکری همیشه به دلالی افکار غربی برای ورود به جهان اسلام مشغول بوده است و از خود طرح جدید فکری ندارد.
در پاسخ به رویکرد دوم، باید توجه داشت که این افراد، دغدغه توجه به تمایزات تمدن غربی و فرهنگ اسلامی دارند. آنها به درستی که مفهوم تمدنی که در دنیا رایج شده، مبتنی بر فلسفه تاریخ داروینیستی است و مسیر انسان را از میمون تا انسان شهرنشین ترسیم میکند. این توصیف به هیچوجه مورد پذیرش ادیان و به خصوص اسلام نیست و بنابراین تمدنسازی به معنای رایجاش، نسبتی با فرهنگ اسلامی ندارد. حال اگر مفهومی از تمدن ارائه کنیم که تمدنسازی را به معنای شهرنشینی و توسعه ابزار و بسط لذت و رفاه نبینم، بلکه آنرا در تداوم فرهنگ قرآنی تبیین کنم، به نظر میرسد که اختلاف ما با این گروه برطرف میشود.
تمدن ریشه در مدینه دارد، جالب است بدانید در قرآن هم کلمه مدینه مورد تمجید است. ما در قرآن هیچ آیهای نداریم که عذابی بر مدینه نازل شده است. عذاب بر قوم، قریه و عصبه نازل میشود اما آیهای نداریم که عذابی در مدینه نازل شده باشد. اتفاقاً مدینه معنای مثبتی در قرآن دارد و هر جا پیامبری در آن وارد شده و جامعه کوچک و یا بزرگی از مؤمنین در آن زندگی کنند، اصطلاح قرآن برای آن جامعه «مدینه» است. در روایات هم مثلاً داریم «أنا مدینه العلم و علیٌ بابها»، مدینه اساساً اجتماع اهل ولایت و ایمان است و محل زندگی آنها هم در قرآن با اصطلاح «أرض» مشخص شده است. در ارض در مقابل دنیاست. دنیا مکان زندگی کافران است و أرض محل زندگی مؤمنین. «و نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْارْض». دو مفهوم «ارض» و «مدینه» که در قرآن از آن به خوبی یاد شده است میتواند پایگاهِ تحلیل ما برای مفهوم تمدن باشد.
حالا با این نگاه اگر من اراده جدیدی از تمدنسازی داشته باشم و مفهوم تمدن را در ساخت مفهومی قرآن بازخوانی و تحلیل کنم و تمدنسازی را به معنای افزایش ظرفیت ایمانی و توحیدی یک جامعه و بسترسازی عبودیت و بندگی در صحنه واقعی زندگی انسانها تعبیر کنم، مورد پذیرش این افراد قرار خواهد گرفت. دین اگر به دنیا توجه کرده، با هدفگذاریِ هدایت و تکامل انسان بوده است یعنی دنیا را به گونهای تنظیم کند که بستری برای سلوک انسان باشد و امکانهای طغیان انسان و گناه را به حداقل برساند. این سخن منافاتی با عمران و آبادانی زندگی دنیا ندارد، اما عمران دنیا، جهتگیری دارد. تمدن اسلامی نیز به دنبال پیشرفت و عمران زندگی انسانهاست، اما در جهتگیری مخصوص به خودش. این امکانها، امکانهای تمدنی است، یعنی شرایط و اقتضائاتِ اجتماعی را به نفع اهل ایمان و دین رقم می زند و بستری برای زندگی مومنین ایجاد می کند؛ میتوان گفت: "تمدن اسلامی، تمدنی است که در آن امکانهای بندگی بیشترو امکانها طغیان و غفلت حداقلی است. تمدن اسلامی، جبر بر عبادت و عبودیت ایجاد نمیکند. بسترسازی میکند. در واقع تمدن اسلامی برای مؤمن، مانند حرکت در سرپایینی است. مومن در سراشیبی راحتتر حرکت میکند و البته خودش حرکت میکند.
کافر هم میتواند در تمدناسلامی زندگی کند، لکن امکانهای طغیانش کمتر است. همچنان که در تمدن غربی، زندگی مؤمنانه دشوارتر است، یعنی جهتگیری آن بهسوی طغیان و غفلت از عالم قدس است."
بنابراین با گروه دوم هم از این باب می توان گفتوگو کرد که ما رسالت خودمان را در دنیا تمدنسازی، بسترسازی، امکانسازی برای اهل ایمان میدانیم. امام(ره) در کتاب البیع، در مباحثی که در قالب امر به معروف و نهی از منکر مطرح کردهاند، به این نکته توجه دارند که نه تنها امر به معروف و نهی از منکر واجب است شرعاً، بلکه امکانسازی، بسترسازی برای ایجاد معروف و در مقابل بسترسازی و ایجاد شرایط برای جلوگیری از گناه نیز عقلاً واجب است. وقتی وارد شرایط اجتماعی می شویم ضرورت این بحث را به خوبی میتوان دید. باید ساختارهایی را ایجاد کنیم و روابطی را رقم بزنیم تا این اتفاق بیفتد.
طیف سوم بحث ارادهگرایی را مطرح میکنند اولاً اینها از پایگاهِ تفکر قارهای و تاریخی سخن میگویند و قطعاً اگر از آن پایگاه گفتوگو کنید، بحثی وارداتی و غیربومی است و ربطی به اندیشههای قرآنی ندارد. ثانیاً نتیجه سخن این افراد، جبر تاریخی و اجتماعی است. گونهای از تقدیرگرایی که وقتی بخواهد با زبان دین بیان شود، نزدیک به ادبیات صوفیانه و پلورالیستی مطرح میشود. این افراد، همه هویت انسان و جامعه را در تاریخ تحلیل میکنند و انگار جایی برای اراده انسان و توان ایجاد شرایط جدید در تاریخ نمیگذارند. نگاهی که آقای دکتر بیژن عبدالکریمی مطرح میکند بلاشک از سویی دچار نسبیت و از سوی دیگر دچار جبرگرایی است، هرچند ایشان میگوید من قائل به جبر تاریخی نیستم ولی نتیجه حرف همین است. بالاخره آیا انسان نمیتواند در تاریخ امکانسازی کند؛ امکانهای جدید ایجاد کند؟ ایشان میگوید ما در تاریخی افتادیم و در تاریخی پرت شدیم ـ این مدل طیف میگویند که ایشان سرمدار آنهاست ـ که خروج از اینها برای ما امکان ندارد، یعنی شما اسیرِ امکانهای تاریخی هستید درحالی که هیدگر در گفتوگویی که با کاسیرر دارد، تصریح میکند: انسان، در نگاهِ کانت، انسانِ امکانساز است، انسانِ شرایطساز است، اقتضاء ایجاد میکند.
بنابراین اولا ما جبرگرایی تاریخی را نمیپذیریم، دوم اینکه اگر بخواهیم با زبانِ هیدگری صحبت کنیم، انسان، امکانساز و تاریخساز است و اساساً میتواند شرایط را تغییر دهد و لو اندک. تفسیری که عبدالکریمی از هیدگر در ایران مطرح میکند، با زبان فرانسوی است و البته ایشان دانشگاه علیگر هند درس خواندهاند و نسبت مستقیمی با سنت آلمانی نداشته است. بله! ما باید به تاریخ و امکانهای تاریخی توجه کنیم و خود را فعال ما یشاء ندانیم. لکن از سوی دیگر، نباید اراده انسان را در تاریخاش منحل کرد و آدمی را در برابر شرایط، منفعل و بیخاصیت نمود.
اگر بخواهیم با زبان دینی صحبت کنیم اساساً رسالت انبیاء و عالمان دینی در زمین، هدایت انسان است و جهتگیری جوامع به سمت توحید است، بنابراین نمیتوانیم این حرف را بپذیریم که: انسان نمیتواند، چون در تاریخ گرفتارِ حوالتهای تاریخیاش است. اسیرِ امکانهای تاریخی است.
چهارمین گروه که حدیثگرایان هستند و با نگاهِ حدیثی و نقلی بحث امکانِ تمدنسازی را نفی میکنند، مثلا آقای مثلاً بیگدلی یا با ورژن دیگری آقای مهدی نصیری. (یعنی تفاوتهایی بین اینها وجود دارد ولی در این بحث شبیه هم سخن میگویند). به نظر میرسد با آن تعریفی که من از تمدنسازی ارائه کردم یعنی هر چند انسان مبتلا به یکسری موانع تاریخی و حوالتهای تاریخی است، ولی انسان توانِ تغییر، امکانسازی و جهتگیری جدید دارد، رسالت ما در دنیا ایجاد جهتگیری توحیدی است ولو اینکه این تغییراتی که ایجاد کنیم مثلاً در یک شرایط حداکثری یا حداقلی باشد. این حرفها با آن روایتها قابل جمع است. یعنی روایات میگوید: انسان در آخرالزمان گرفتارِ مشکلاتی است چون امام در جامعه نیست، دچار اضطرار و اضطراب هستید، اینها به دلیل همان حوالتها، امکانها و موانع تاریخی است که ما به آن مبتلا و محدود شدیم؛ این قابل جمع است با اینکه حالا من تلاش کنم (در راستای رسالت انبیا) برای تغییر شرایط، ولو اینکه ۱۰ یا ۲۰ درصد موفق شوم. یعنی اینکه من دچار اضطرار، سختی و عسرتهای آخرالزمانی هستم، اما به این معنا نیست که دیگر نتوانم کاری انجام دهم، رسالتی نداشته باشم. به نظر میرسد حرفهایی که قبلا گفتم که هیچ یک از عالمان دینی نمیتواند قبول نکند که اساساً انسان در دنیا باید بستری برای سلوک و بندگی ایجاد کند، با اینکه ما روایاتی داریم که در آخرالزمان انسانها گرفتارند، دچار اضطرار هستند و امام در رأس جامعه نیست و مردم به سختی دینداری میکنند، قابل جمع است و ما در شرایط سخت و محدودیتهایی که داریم تلاش میکنیم که امکانهای جدیدی ایجاد کنیم.
*خب! الان در این شرایط وظیفه ما چیست؟
شاید بتوانم بگویم بهترین ادبیات در زبانِ مقام معظم رهبری و امام(ره) بحث مقاومت است. ما در شرایط سخت با ادبیات مقاومت و تشکیل هستههای مقاومت، فراتر از نگرشِ سیاسی و نظامی، باید در همه عرصهها، هستههای مقاومت ایجاد کنیم. به هر میزانی هم که موفق به تغییر شرایط به نفع جبهه حق شویم، به وظیفه خود عمل کردهایم و ظهورات تمدنی مخصوص به خودش را خواهد داشت.
*در پاسخ به عدهای که با جمع بین دین و تمدن مخالفت میکنند نمی توان این دلیل را اقامه کرد که ما تمدنهای قبل از اسلام داشتیم مثلاً حکومت حضرت سلیمان(ع) و حکومت حضرت داوود(ع) که نمونهای از حکومت الهی است که به تمدن هم رسیده و بازتابهای خوبی هم داشته یعنی در عین یک زندگی لوکس و شهرنشینی و رفاه بالا، اعتقادات مردم و عبودیت و تبعد هم وجود داشته، نظر شما در این مورد چیست؟
من معتقدم اگر انبیاء(ع) در جهان عزم تمدنسازی و تغییر و عمران داشتند، هدفگیری آنها برای ایجاد شرایط، توسعه بندگی بوده است. به نظر حقیر انبیاء(ع) نه لوکسنشینی داشتند و نه کاخنشینی و نه رفاه به معنای مدرن در جهان ایجاد کردند. ولو حضرت سلیمان(ع) و حضرت داوود(ع) و انبیاء عظام(ع) که به قصد تغییر در عمران و شرایط وارد اجتماع شدند. بنده معتقدم بله انبیاء این مدلی و حتی پیامبر اسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) هر کدام وارد فضای اجتماعی و سیاسی شدند به قصد تغییر شرایط و معادلات به نفع پایگاه توحیدی و جریان توحیدی است.
فلسفه تاریخی که به خورد ما دادهاند، مورد قبول قرآن و روایات نیست، کما اینکه وقتی حضرت آدم(ع) از دنیا میروند ۱۰ شهر بزرگ در جهان ایجاد شده بود. یعنی اینگونه نیست که انسان میمون بوده و به تدریج، در طی قرنها به خط، زبان، شیوه پخت غذا و… دست پیدا کرده باشد. شهرنشینی در ادبیات مدرن، نتیجه قرنها و هزاران سال رشد تدریجی انسان از میمونیت تا زندگی مرفه کنونی است. اما در ادبیات دینی، از همان ابتدا، انبیا کشاورزی میکردند و شهرها را انبیای الهی تأسیس کردند. ولی باید توجه داشت که جهتگیری انبیا و اولیای الهی در تأسیس شهرها و عمران دنیا، توحیدی و الهی بوده و با آنچه امروز رایج است، تفاوت اساسی و ماهوی دارد. نگاهی که ما داریم با آن نگاهی که غربیها به شهرنشینی و لذت و رفاه شهری دارند، متفاوت است. انبیاء به دنبال آسایش و رفاه مردم و ایجاد شرایط مناسب زندگی برای تغییر معادلات به نفع جبهۀ توحیدی بودند که تفصیل آن باید در جای دیگری مطرح شود.
*به نظر شما با احیای تمدن اسلامی و تحقق تمدن نوین اسلامی ما با تکنولوژی و ابزار و فن دنیای معاصر باید چه کنیم؛ باید با اینها بیگانه باشیم؟
بنده کتابی با عنوان «بحرانِ تمدنی ایران معاصر» دارم که در آنجا اشاره کردم که رویکرد ما با دنیای مدرن باید رویکردِ تصرف باشد یعنی ما نمیتوانیم ابزارها و تکنولوژی مدرن را کنار بگذاریم و با آنها قهر کنیم ما باید با اینها رویکرد تصرفگونه داشته باشیم. تصرف، رویکردی است که از یک طرف در جبهه مقابل استحاله نمیشوید و از سوی دیگر آن را کنار نمیگذارید مانند رویکردهای سلفیگرایان و طالبانی نمیخواهیم عمل کنیم که کلاً دنیای مدرن را کنار بزنیم و دورِ مملکت را دیوار بکشیم. تصرف به این معناست که شما از پایگاهِ بومی و اصیل خودتان با رویکرد بهرهگیری، مبتنی بر نیازتان با آنها مواجهه شوید؛ یک وقتی است شما میآیید همه ابعاد دنیای غرب را وارد کشور میکنید، به عزم اینکه توسعه پیدا کنید، بدون هیچ برنامهریزی، بدون هیچ مدیریتی و بدون هیچ هدفگذاریای. این رویکردی است که ما در ۱۵۰سال اخیر داشتیم، میرزا ملکمخان هم گفت که ما باید نظم غرب را مانند تلگراف در ایران نصب کنیم، این درکی که کسی فکر کند نظم غرب هم قابل نصب کردن است، تکنولوژی غرب را بیاورید، نظم غرب و ساختارهای سیاسی آن را بیاورید، این رویکرد رویکردِ انفعالی است.
رویکرد تصرفی را در رفتاری مانند رفتار حضرت امام(ره) با غرب میتوان تحلیل و استنباط کرد. امام در شرایطی قرار دارد که نمیخواهد دموکراسی را کنار بزند، میخواهد با مردم کار کند، لکن نمیخواهد ذیل دموکراسی هم حرف بزند، مدل سیاسی که امام طراحی کرده، مدلی است که نه دموکراسی است و نه دیکتاتوری، یعنی «جمهوری اسلامی» رفتارِ تصرفگونه امام و یاران امام است در برابر مدلِ سیاسی لیبرال دموکراسی، یعنی دموکراسی ذیل ولایت بازخوانی میشود؛ با رأیگیری و با نظارت شورای نگهبان و وجود مجلسی به نام مجلس خبرگان که به صورت مداوم جایگاه ولایت فقیه، شرایط و اولویتهای رفتاریاش را رصد میکند، با همه اینها نظام یافته است. ولی در این شرایط که چیده شده، یک رفتارِ تصرفگونه است یعنی امام از پایگاهِ بومی خودش اولویتهای و هدفگذاریهایش را سنجیده و طرحی را ارائه کرده است؛ چون ما نمیتوانیم دنیای غرب را کنار بزنیم و نمیخواهیم هم ذیل آن معنا پیدا کنیم و به نظر میرسد مهمترین روش، روشِ تصرف است که شما لحظه به لحظه این تصرف را در رفتار عالمان اصیل اسلامی در دوره معاصر میتوانید رصد کنید.
عاقلانه نیست که انسان کود حیوان را مستقیماً، به بهانه اینکه مواد غذایی دارد، مصرف کند. این کود باید پای درخت میوه ریخته شود تا در ساختار درخت استحاله و تصرف شود و میوه آن، مفید برای مصرف شود. تعامل با محصولات و تمدن غربی نیز باید از طریق استحاله آنها در نظامهای علمی و سیاسی تمدن اسلامی مورد استفاده باشد، وگرنه جامعه اسلامی را مسموم میکند.
شهید آوینی بر همین مبنا روایت فتح میسازد و الگویی از تصرف سینما را به نمایش میگذارد. میداند سینما، عرصه تحریک قوای نفس برای ایجاد جذابیت است. جذابیتهایی که با تحریک نفس و هیجان نفس ایجاد میشود، اما آوینی با این قوا کار نمیکند. به دنبال هیجان نفس نیست، یعنی هیچ وقت صحنه شهادت و یا تکهتکه شدن کسی را نشان نمی دهد. عکس جنازه یک رزمنده را نشان نمیدهد. یک شرایط ترس و شرایط هیجانی ایجاد نمیکند. او با تصاویری که از جمعهای صمیمی و یا مجالس دعا در جبههها بود، نثری زیبا، عارفانه و هدایتگر را به آن ضمیمه میکند تا نتیجهای روحانی و فارغ از هیجانات نفس بگیرد. امثال اینگونه مواجهه، در مواجهه فارابی با فلسفه یونان، مواجهه سید حیدر آملی با تصوف و مواجهه ملاصدرا با گرایشهای متنوع معرفتی جهان اسلام، قابل مشاهده است که در این مجال نمیگنجد. ما به الگوی این مواجهه در صد سال اخیر و حتی ۴۰ سال جمهوری اسلامی، توجه نظری و علمی نداشتهایم.
*یک عدهای موافق تمدنِ نوین اسلامی هستند و دارند کار میکنند و میخواهند به آن مقطع برسند، اما یکسری مسائل درون تمدنی مطرح میشود، مسلمانان الان در سراسر جهان اسلام وضعیت مناسبی ندارند مثلاً داعشیها، سلفیها، طالبانیها همه از عقلانیت به دور هستند سعی میکنند زندگیِ سنتی داشته باشند، باورهای آنچنان درستی هم از اسلام ندارند مثلاً ما میگوییم شب قدر آیندۀ یک سال مومن تقدیر میشود آن شب دعا میکنیم و هر چه برای ما مقدر شده است را میپذیریم در صورتی که شاید این طوری نباشد ما باید تلاش و کوشش کنیم شاید بتوانیم با پشتکار مسائل را تغییر دهیم مثلاً ایران بالاترین آمار مرگ و میر جادهای در جهان را دارد به راحتی ما مسلمانان مرگ و میر را قبول میکنیم و میگوییم خواست خداست قضا و قدر است، در صورتی که اگر جاده و ماشینهای خوب و فرهنگ رانندگیِ درستی داشته باشم، این آمار را به شدت میتوانیم کاهش دهیم، منظورم این است که تلقیهای نادرستی از مفاهیم قضا و قدر، خواست خدا، جبر و اختیار و … داریم که اینها موانع تمدنسازی است، این هم عمومیت دارد و بیشتر مسلمانان اینگونه هستند یا مفهوم استخاره و تصمیم عقلانی را با هم قاطی میکنیم، از کسی دعوت به مصاحبه شد برای پاسخ استخاره می گیرد! اینها را اگر جزء موانع تمدنسازی و پیشرفت بدانیم چه؟
من معتقدم الان همه دنیا تمدن غرب را یک تمدن فاخر میبینید، آمریکا الان اوج تمدن غرب است یعنی الان قلۀ دنیای غرب آمریکاست، خود آمریکا که اوج تمدن غرب است چقدر خرافات دارد؟! اروپا که اوضاع بدتری دارد. در پاریس پل آرزوها چه عقلانیتی دارد؟ اینکه در اسپانیا هر ساله گاوها را وسط شهر رها میکنند و این همه مجروح و گاه کشته به دنبال دارد، چه عقلانیتی دارد؟ یعنی وجود خرافات در بین تودههای مردمی همیشه بوده و همیشه هست. خرافات امروزه از شرق دور تا امریکا وجود دارد. این رفتارهایی که بخشی از آنها نمادین و بخشی از آنها اعتقاد دینی است، (اعتقادات دینی به معنای اعم)؛ به راحتی قابل حذف و اصلاح نیست.
از سوی دیگر، بخشی از اینهایی که شما مثال زدید ممکن است خرافات نباشد یعنی ممکن است کسی استخاره میکند تا از آینده کارش مطلع شود. این را در آموزههای دینی هم میبینیم و امری خرافاتی نیست.
اساساً تمدن یک چیزِ نابِ رسیده و همه چیز تمام نیست، در ۴۰ سال اخیر در جنگ، در ابعاد نظامی و … هزاران اشتباه داشتیم حتی ممکن است بعضی جاها در بحثهای امنیتی انحراف داشتیم ولی بعد تجربهها، میراثها پخته شد و به شرایطی رسید که ایران اکنون قدرتِ امنیتی در سطح جهان شده است. همین اتفاق در حوزۀ سیاست افتاده، همین اتفاق در حوزۀ سیاستگذاری افتاده یعنی اوایل انقلاب، تلقیهای خامی از سیاست، انقلاب فرهنگی، مدیریت اقتصادی داشتیم و هر چه جلوتر رفتیم، پختهتر شدیم و فهمیدیم در بسیاری از اینها اشتباه، انحراف و التقاط بوده است.
تکامل و رشد فرآیندی است، همین طور که پیش میروید هر چه متکاملتر میشوید پختهتر عمل میکنید، فهم شما عمیقتر میشود و این شرایطی که ما الان در جهان اسلام میبینیم من شرایطی میدانم که شرایطِ دقیقاً جنگهای صلیبی است، ۱۰ سال جنگهایی که بعد از انقلاب آمریکا در آمریکا وجود دارد، جنگ جهانی اول و دوم در اروپا که آمریکا بعداً دخالت کرد، اینها همه دردِ زایمانِ ظهور تمدن مدرن بود، من معتقدم این اتفاقاتی که در جهان اسلام میافتد از سویی تجربه و پختگیِ مسلمانان را نسبت به رفتارشان و آیندهشان بیشتر میکند و نکتۀ بعد اینها نشان میدهد نظم جدیدی در حال ورود به جهان است.
قطعا جهان در حال تحول اساسی است. به تعبیری مقام معظم رهبری فرمودند پیچ تاریخی است یعنی شرایط جدیدی دارد ایجاد میشود، این شرایط تاریخیِ جدید باید دیده شود، زود نباید قضاوت کرد که اوضاع به هم ریخته است، همه چیز بیسامان است اتفاقاً انسان میبیند جریانهای دینی در فضای انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی در منطقه دارد سیاستها و معادلات منطقه را تغییر میدهد، نشان میدهد مسلمین قدرتِ رایزنی و قدرت تغییر معادله و حتی حادثهسازی دارند، باید این را ببینیم و این حادثهسازیها قطعاً منجر به ظهور و بروزهای تمدنی خواهد شد. این اتفاقاتی که در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام رخ داده، آثاری در درازای تاریخ دارد. اینگونه نیست که هستههای مقاومت به راحتی فراموش شوند. به این راحتی قابل حذف و قابل انکار نیست. جریانها و هستههای مقاومتی شکل گرفته که اینها معادلات منطقه را میتوانند تغییر دهند؛ مانند شیخ زکزاکی در نیجریه، مانند حزبالله لبنان، حزبالله سوریه، حزبالله عراق و جمهوری اسلامی و جریانهای مختلفی که در هند وجود دارند و ظرفیت فوقالعاده ای برای اسلام سیاسی دارند، باید دیده شود. تمدنها یک روزه و دو روزه و ۳۰، ۴۰ سال ایجاد نمیشود، تمدنها دامنۀ چند صد ساله دارند تا بتوانند شکوفا شوند.
*بعضیها میگویند ما ۴۰ سال انقلاب کردیم هنوز مشکلاتی مانند فقر، بیکاری، تورم و … داریم مثلاً نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگیِ درستی نداریم حالا ما بیاییم این مشکلات را حل کنیم، بحث تمدن شاید کمی زود باشد؟!
همین حرف را آقای عبدالکریمی با زبان تمسخر به من گفت که شما میخواهید آسفالت خیابان را درست کنید و اسماش را بگذارید تمدنسازی. جواب من این بود که همین آسفالت درست کردن کار آسانی نیست. چرا افعانستان و پاکستان و عراق نمیتوانند درست کنند؟ تمدنها از اصلاحات خرد شروع میشوند. گفتم اصلاح این امور، نشان از توان جامعه ما برای ظهور یک تمدن است. یعنی من بتوانم در بستر انقلاب اسلامی به سمت رفع فقر، رفع تبعیض و بیعدالتی اجتماعی حرکت کنم.
اصلاً تمدن مگر چیست؟ تمدن اصلاحِ مرحله به مرحله، پروبلماتیک و مسالهمحور شرایط موجود است که تمدنی به تدریج و بهصورت فرآیندی ایجاد میشود، تاریخی ایجاد میشود. این نیست که تمدن چیزی و رفع فقر چیز دیگری باشد. همین کارها هم نیازمند دانش روزآمد و کارآمد است، یعنی اینکه من بتوانم خیابانهایم را منظم تدبیر کنم. روابط اجتماعی را سامان بدهم. خانوادهها را شکوفا کنم. امید به زندگی و امید به آینده را افزایش بدهم. آیندهپژوهی کنم. نسبت به ارتباط انسانها با طبیعت فکر کنم. توجه کنم خانهها را چگونه میسازند. چه کنم انسانها تبدیل به ماشین کار نشوند، وقتی اینها را کنار هم میگذاریم میبینیم که تمدن یعنی همین، یعنی حرکت تدریجی با اصلاحِ مسالهها و شرایط. همین اتفاقاتی که در ۴۰ ساله جمهوری اسلامی افتاده است، اتفاقاتِ مبارکی بوده اینکه ما توانستیم در شرایط انقلاب اسلامی غیر از مباحث امنیتی و نظامی که پیشرفت کردید، در شرایط اجتماعی یعنی شما سن ازدواج را پایین آوردید،(آمارها وجود دارد)، روابط خانوادگی را به عنوان یکی از سنتهای اصیل اسلامی حفظ کردید، نسبت به شهرسازی( با تمام بحرانهایی که وجود دارد) تأملات و رشدهایی داشتیم، نسبت به نظام تغذیه شکوفایی خوبی داشتهایم و…، حلِ مرحله به مرحلۀ اینها یک تمدنی را ایجاد میکند که ترکیبی از بوم ایرانی، فرهنگ ایرانی و آموزههای اسلامی است. لکن شما نمیتوانید بگویید من اتوپی نمیخواهم، آرمانشهرم مشخص نیست، بالاخره همین که شعار تمدنسازی میدهم و ویژگیهایش را ترسیم میکنم، نشان میدهد دارم آرمانم را مشخص میکنم. اروپاییها هم اتوپی و آرمانشهر داشتند، آرمانشان را نوشتند، ما هم مینویسیم اشکالش چیست؟!
آقای عبدالکریمی میفرمایند: «این سخنان شما از پایگاه سیاست مطرح شده و ارزش عملی ندارد». جالب است که اساساً مطالعات تمدنی و تأمل برمقوله فرهنگ و تمدن، بیش از صد سال است که در جهان مطرح میشود. اگر ما این مباحث را مطرح کنیم تا ظرفیتهای علمی و سیاسی خود را همجهت نماییم، سیاستزده و غیرعلمی میشویم، اما اگر دنیای غرب مطرح کند، علمی، آکادمیک و قابل احترام است!!
نشریه ی اندیشه نامه که این مقاله در آن چاپ شده است.